۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

کوندرا

یک بطر بزرگ آسمان
و
یک دریا ستاره شیرین درونش هم
انتظار  مرا خنک نخواهد کرد.
دفتر نمره ام پر شد.
خودکارم شکرک زد.
غیبت نگاه هایت دارد طولانی میشود.
.
.
.
.......................................
یادگاری:
تنهایی: غیبت شیرین نگاه ها
(میلان کوندرا)

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

کوچ

تئاتری اجرا کردیم که پر از حاشیه بود.
جشنواره اش هم بر از جالب ها بود.
اتفاقاتی رخ داد که هنوز هم که هنوز است کلی سوال در ذهنم ایجاد کرده.
زمانی بهتر که هم وضعیت کامپیوترم، هم اینترنتم و هم وضعیت خودم بهتر شد درباره آن خواهم نوشت...
.
.
.
........................
فعلا این را ببینید.
*. راستی مدتی است اینترنت ندارم.
دلم برای تمام دوستان دور و نزدیک مجازی تنگ شده؛ تنگ شدنی.

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

یک سوال بزرگ

اگر کودکی مفلوج افتاده باشد و چشمان کودکانه اش را به تو دوخته باشد که بلندش کنی و دستی از او بگیری،
و اگر پزشکی کاردان گفته باشد اگر وزنه سنگین (شاید به سنگینی همان کودک) برداری خودت فلج میشوی،
چه میکنی؟
من جواب میخواهم.
جواب بده...

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

13 آبان

روز سیزده آبان روز جالبیست.
اولین این که روزی در ایران به نام دانش آموز است اتفاقی خوب است.
دوما اینکه تاریخ اتفاقات بسیار بزرگی را برایش ثبت کرده.
روزی که امام خمینی از عراق به فرانسه رفت.
اتفاقی که به نظر من بزرگترین کلید برای انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهمترین رویداد تاریخ معاصر ایران است.
عراق، نتوانست به آن بزرگی که فرانسه؛ امام خمینی را برای ایران و البته جهان معرفی کند.
فرانسه یعنی مهد بسیاری از خبرنگاران بزرگ که تشنه کوچکترین کلمه ای از امام خمینی بودند.
وقتی به بزرگی این اتفاق و تصاویر و حرفهای امام خمینی در این سفر فکر میکنم تنها روز سیزده آبان را برایم خیلی بزرگتر از آنی میکند که مناسبت های تاریخی دیگر...
مناسبتی بزرگ که به نظر من بهتر بود نامش روز "آغاز" انقلاب اسلامی ایران باشد تا چیز دیگر و روز دیگر...