۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

زمزمه

آن شب تا صبح نخوابیدم.
همان شب که صدایت را برای اولین بار برایم عوض کردی...
چه شد که خواب از سر دو نفر پرید؛ همزمان؟

.

.

.

.

......................................

بعد و بیربط نوشت:

امروز چهاردهم اسفند بود.

۳۳ نظر:

خود .................... گفت...

هنوز هم صداش و عوض می کنه و من سال هاست بی خوابم !

شهرزاد گفت...

یعنی لوس کرده بود خودشو؟

پلپلک گفت...

ها؟

زهرا گفت...

سلام
1.من گفتم که شوخی کردم تشریف بیارید اراک قدمتان رو چشم
2.واسه چی صداش رو عوض کرده؟
وا
چه چیزا
ها؟

فرزاد محمدی گفت...

خواستم بگویم شرمنده! کمی نفهم شده ام...
ولی دیدم کمتر کسی اینجا فهمیده متن را.

Anonymous گفت...

...دوست دارم بعضی تغییر صداها رو به بعضی دلایل که خواب رو از چشم می گیره! نقاشچی باشی

سین دخت گفت...

دونفر؟
ان موقع هر دو یکی شده بودید
می توانم خودت را شاهد بیاورم....

عموفیروز گفت...

برای شهرزاد:
آره.
.................
پلپلک:
ها.
.................
زهرا:
برای اینکه من تا صبح نتونم بخوابم.
.................
فرزاد:
چه کسی نفهمیده؟!!
.................
نقاشچی باشی:
خوبه حداقل تو فهمیدی.
.................
سیندخت:
نه.
آن دومی همان من نبودم. من اولی بودم. دومی کس دیگری بود.

سمیرا گفت...

چی بگم؟؟؟!!!!
امیدوارم جن زده نشده باشید /آدمها صداشونو بلند می کنن اما عوض؟!

FASAANEH گفت...

آقا ما وارد مسایل خانوادگی نمی شیم.

رها گفت...

سلام
بی خواب شدم درست از زمانی که می خواستم او را در خواب ببینم .
جاری باشید

شادي باقي گفت...

لبخند
من الان اين شكلي هستم
نميدونم با چه واژه اي بگم دوست داشتم اين زمزمه رو
شاد باشي

ziya گفت...

با سلام همو فیروز عزیز
برای خواندن منظومه
زندگی پژمرده بود
هر جا که آدمی
بر جای خدا نشسته بود.
دعوت هستید.وقت کردید مهمانم باشید.
http://ghessehaye-shab.blogspot.com/

سودا گفت...

عجب شبي بوده اون شب!

هادی گفت...

این همزمان بودن خیلی مهمه اما دلیل بر این نیست که فقط یه قضیه باشه دلیلش!
اگه هم باشه نتیجه ها فرق میکنه!
(بد بینی از سنخ هادی رفیعی)

مرضیه گفت...

من نمیدونم چرا عاشق این آهنگ هستم

کاری زیاد به نوشته هات ندارم ولی میام گوش میدم میرم

الان فهمیدم فضای بلاگت رو دوست دارم که میام
!

جالبه نه؟!

مژگان گفت...

به قول فسانه ما وارد مسائل خصوصی نمیشیم!

. . . ( سه نقطه ) گفت...

این پستتان گرچه شخصی بود ، ولی بسیار بسیار ملموس بود برایم . . .
و پست قبل ؛ ان قدر دوستش داشتم که دوست داشتم من نوشته بودمش . هرچند که به اعتقاد ِ من حرف ها ، شعر ها ، نوشته ها ، عکس ها ، اهنگ ها و . . . که به این حد از نزدیکی به مخاطب میرسند ، دیگر متعلق به خالقشان نیست .
ممنونم که سرشارم کردید .
جاری باشید .

مهتا گفت...

بغض کردی این و نوشتی عمو؟

رئيس...! گفت...

اين يكي از موجزات عشق است. بي خوابي

سميرا گفت...

گاهي وقتادلم پر ميزنه كه صداش رو بشنوم.ولي جرات نميكنم حتي زنگ بزنم و بگم: ببخشيد اشتباه گرفتم.
و اون مثه هميشه اروم جوابم رو بده.
حالا بعضي شبا كه يادشم تا صبح بيدارم. مي دونم كه اونم بيداره. مثه بيداري شما.

فروغ گفت...

nafahmidam k...

سین دخت گفت...

انگار هخین الان شعری در ذهنت ساخته شد که ترسیدم...
نه نباید است کمی بیشتر صبر کن

زهرا گفت...

عمو ببخشید ها واسه چی اون صداش رو عوض کرده که شما تا صبح نخوابی؟


د خوب واسم سواله دعوا نداریم!!!!!!!

yahda گفت...

به عنوان هدیه خداحافظی این صوت های آسمونی رو بهتون تقدیم می کنم، گرچه با حجم بالا آپ کردم تا از کیفیتش کم نشه، امیدوارم دانلود کنید و گوش بدید تا روحتون تازه بشه. آثاری از دریا دادور و مهسا وحدت ایران.
تا درودی دیگر بدرود.

سارا گفت...

خیلی برام آشنا بود

Anonymous گفت...

تله پاتی..........ماه لی لی

عموفیروز گفت...

ابتدا برای همه:
من پست شخصی به پستی میگویم که از مخاطب خاصی برای خواندن آن دعوت شده باشد.
مخاطب ایم مطلب من اصلا نمداند من وبلاگی دارم و اصلا نمیدانم کجاست و چکار میکند.
مدت هاست که دیگر نیست.
من هم برای او نیستم البت.
پی شخصی نبوده.
چند جمله برای اشتراک مفهومی بودهبه نام احساس.
که البته یکی از دلایل وبلاگ نویسیم همین بوده و هنوز هم هست.
لطفا به عنوان پست شخصی نخوانیدش.
................
برای سمیرا:
دروغ که ندارم.
صداشو عوض کرد دیگه.
.................
فسانه:
مسایل خانوادگی؟!!!
................
هادی:
اینی که میگی خوش بینیه. امیدوارم حداقل همین بوده باشه.
................
مرضیه:
واقعا نیاز داشتم یکی بهم این حرفو بزنه.
یکی از اهداف منم همین بوده.
سپاس.
نوش جان.
................
مژگان:
مسایل خصوصی؟!!!
................
سپاس.
باعث خوشحالی من هم هست.
احساسم شخصی بوده ولی مطلبم برای همه بود البت.
برای نویسنده یک مطلب هم همین بس که یک نفر باشد بخواند سرشار شود.
................
مهتا:
کم پیش میاد بغضی نداشته باشم. جدیدا.
................
سمیرا:
همان بهتر که جرأت نمیکنی.
همان بیخوابی بهتر است.
................
فروغ:
ای داد.
................
سیندخت:
نترس.
................
زهرا:
برای این صداشو عوض کرده که من تا صبح نخوابم.
دلیلش همینه دیگه خب. دعوا نکردم که!!!
................
سارا:
چه جالب!
................
برای دو تا سمیرا:
محض رضای خدا یه نشانه ای اول یا آخر اسمتون بذارین تا بدونم کدومتونید.
من و تا سمیرا میشناسم.

عموفیروز گفت...

برای ماه لی لی:
ما همزمان داشتیم برای همین مطلب کامنت میذاشتیم.
همینم یه نشانه برای این تله پاتی جالب.

مرضیه گفت...

سلام عمو
خوش اومدی به بلاگم

بیا بازم سر بزن

یه عالمه مرسی...خیلی گلی
:)
راستی نوروز چی میاری واسمون جای اون یکی عمو؟
p:

ليبا گفت...

14 برا منه

سميرااااااااا گفت...

باشه. از حالا من سميراااااااااا مي شم. خوبه

خلیل گفت...

سلام، همیشه واقعیت و ذهنیت با هم فرق می کنند. ناراحت نباش.