۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

باران

چهار فصل را برای تو عریان کرده بودم.
نیامدی.
زار می شوم.
سیل می شوم.
می بارم...

۲۳ نظر:

The Knight of Darkness گفت...

چهار فصل را برای تو عریان کرده بودم
آمدی
و زلزله از پس تو

morteza گفت...

منم دارم غرق میشوم، به سیل بگویید صدای سنگهایش گوش هایم را کر کرده !!

شادي گفت...

دانشين بود جكايت نيامدن هات
بابت لينك موزيك هم يه دنيا متشكرم
ديگه داشتم نااميد ميشدم

FASAANEH گفت...

دنبال که می گردی، او رفته از این شهر، او رفته از اینجا...

Anonymous گفت...

"بیا بیا که پشیمان شوی ازین دوری / بیا به دعوت شیرین من چه می شوری "؟!!!
نقاشچی باشی

zodiak گفت...

عمو پست قبلی گریمو دراورد

نیماسهند گفت...

ماهیت شعر پر از حرکت بود ولی اصلا حرکت نداشت. چرا؟
شعر حرکت روش فکر کن

سین دخت گفت...

آب شو
ابر شو
باران شو
سیل شو...
چشم بر تو دارد
از همین نزدیکی
می لغزی بر گونه هاش ...
می دانی؟

پلپلک گفت...

سلام نوشته قبلیات چه تصویر تلخی بود مثل یاد آوری یه خاطره بد مزه !راستی اگه خواستی بری دریا برو یه ساحل تمیز ..دریای کثیف حالتو خرابتر میکنه!

مژگان گفت...

از پشت قاب خیس پنجره خانه ، به قطرات ریز و درشت باران می نگرم ، قطراتی که شتابان از دل آسمان به سوی زمین می آیند و قصه ها می سازند...آن گودالی که از قطرات باران پر آب می شود قصه ای سیراب شدن من است که از اسارت بوسه های آفتاب به عطش رسیده ام …
*ببخشید طولانی شد.موسیقی جدید هم قشنگ بود .مرسی

سین دخت گفت...

ببار بارون ببار ...

مادنا گفت...

یه روزی...
یه جایی...
منتظر باش,منتظر باش...
ای باران...

مهتا گفت...

وای جقدر این دوست داشتم عمو فیروز..
راستی یه ایمیل داری بخونش

سمیرا گفت...

عجب.چیزی ندارم بگم
زیاد با باران و باریدن از چشم هوای گل و بلبلی جور در نمیام اما همه که مثل هم نیستند

Muhammad گفت...

Hamı azade elin şairi var
men esir ellerin ah şairiyem

ne yapıyorsun güzelim, seni çok özlüyorum

civh گفت...

خوبه بارون شدی تگرگ می شد چی می شد

زهرا گفت...

خوبه بارون شدی تگرگ می شد چی می شد

هادی گفت...

تو خود، فصل پایدار زندگی منی!

چه غمم با تو از اندوه هر فصل!


برای عمو

عموفیروز گفت...

برای سیاهی شب:
من خود آن زلزله بودم.
...............
شادی:
خواهش میکنم.
قابل دار نبود.
ببخشید دیر شد.
...............
zodiak:
نبینم گریه هاتو عمو.
ببخشید.
...............
نیماسهند:
روی این "حرکت" که گفتی فکر میکنم.
البته تا جایی که فهمیدم میخواستم حرکت داشته باشد.
ولی بیشتربیا و توضیح بده برایم.
ترجیحا حضوری.
...............
سیندخت:
این نوشته ات زیبا بود و خوب.
ولیمن نمیدانم.
یعنی ترجیح میدهم که ندانم.
مدتهاست.
...............
پلپلک:
میخوام.
کجا برم.
جایی رو میشناسی.
من فقط انزلی میشناسم.
فقط دریا نمیخوام. به تصویر نیاز دارم. البته بدون دوربین میرم.
...............
مژگان:
سپاس از حضورت.
نوش جان.
...............
مادنا:
منتظر چی؟!!!
کجا؟!!!
کی؟!!!
...............
مهتا:
خوشحالم که دوستش داشتی.
سپاس بابت ایمیل.
رویت شد و جواب هم داده شد.
باز هم سپاس.
...............
سمیرا:
میفهمم.
همه یه جور نیستن.
سپاس از حضورتون.
...............
Muhammad:
sen esir ellerin güzelisen.
yapışmışım Qeydara. qopa bilmiyorum. bir elin at meni de qopart.
...............
زهرا:
تگرگ کیشد "چی" میشد.
...............
هادی:
تکیه گاه که تو باشی.
هر قدر هم ببارم نخواهم ریخت.
سپاس.

نینا گفت...

کلمات خوب به هم وصل شده بودن. پیروز عمو فیروز

سارا (سیاه مشق) گفت...

دلم درد آمد وقتی داستانتون را خواندم. هیچ کس مادر نمیشه

لک لکها گفت...

در مورد فیلمنامه حرف بزنیم ...تو میایی یا من بیام ...تا شنبه تهرانم ... با تحریک تو خطاب به روزگار یک بیت که از 15 سال پیش وبال گردنم بود غزلش کردم ...بخون ولی خدایی نکرده گمان نکنی جواب حرف تو است ...فضا مال 15 سال پیش است ...

لکلکها گفت...

ببار وگرنه اسمان را انکار میکنند !
حالا به بهانه عشق
دلتنگی
تنهایی
عروج
خستگی
خودت
ما
آنها
همه
به هر بهانه ای ...
و دعا کن ما هم بارانمان بگیرد ...