۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

او میدانست

امروز هر کاری کردم نتوانستم به میریت وبلاگ خودم وارد شود
پیغام میداد رمزم اشتباه است. بارها و بارها امتحان کردم. نشد
هیچ راهی به ذهنم نمیرسید
سابقه بیماری آلزایمر هم نداشتم.
درست است که حافظه اسمی و عددی خیلی ضعیفی دارم ولی بهجایش تا دلتان بخواهد حافظه تصویریم قویست
رمزهایم را نیز تصویری به ذهنم میسپارم. مصلا یک شکل هندسی از حروف یا غیره
ولی امروز نه حافظه عددی و نه اسمی و تصویری کار کرد
البته اشکال از من نبود. اشکال از رمز بود که بیخود و سر خود شیطونی کرده و عوض!!! شده
ولی خوب گوگل به دادم رسید. او راه های خوبی برای بازیابی رمز گذاشته و حتی سادهتر اینکه، راه های دیگری برای ورود به قسمت مدیریت وبلاگ های بلاگر گذاشته
انگار گوگل میدانست که رمز من قرار است شیطانی کند و بیخود و سر خود عوض! شود
راستی کامپیوترم هی پیغام میدهد. مسنجرم نیز اصلا باز نمیکند
اینروزها همه چیز شیطانی میکنند
نوبت من هم میرسد
و من آنروز را انتظار میکشم

۶ نظر:

مژگان گفت...

سلام
این روزا از این شیطونی ها زیاد میشه ولی من بیشتر نگرانم !

پلپلک گفت...

اوووههه! شما چه قدر تند تند به روز میشین من حاضرم شما رو در گروه فشار برای اپ کردن به معاونت قبول کنم البته ریاستش هم قابل شما رو نداره ..این ماجرای معلمی توی روستا خیلی داستانیه واقعا به همون خوشی که توی قصه ها تعریف میکنن بوده یا نه ؟
این شیطونیه ماجراش چیه دیده بودم بخش مدیریت اصلا بالا نیاد اما عوض شدن خود به خود رمز ..؟!

تقي كوچك گفت...

مگه ميشه!؟
لعنت بر شيطون!

بالابلند گفت...

سلام
من سوادم کمه بلد نیستم اینجا کامنت درست و حسابی بذارم. بالا بلند هستم

سمیرا گفت...

انگاری اشتباه شد باید اینجا نظر می دادم خلاصه قبلا نظر دادم اما نرسید عکسهای خیلی خوبی بودهر دوشونو دوست دارم البته ابی رو خیلی خیلی بیشتر چون جزئی از حافظه شنیداریمان شده

عموفیروز گفت...

سلام سمیرا.
ازدیدن پیامت خوشحال شدم. در گذشته را نمیدانم ولی این دو نظرت رسید.
ممنون از نظرت.
پایدار باشی